حوادثی که قبل و بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در کشور رخ داد، فتنه تمام عیاری بود که طراحان و مجریان آن اندیشه براندازی نظام جمهوری اسلامی را در سر داشتند.
مجموعه عوامل داخلی و خارجی که هدایت و اجرای این فتنه را به عهده داشتند، از سر تصادف و در نقطه زمانی خردادماه 88 به هم نرسیدند، بلکه مهره های فتنه در یک چارچوب مشخص و نقشه ای از پیش تعیین شده به ایفای نقش پرداختند. یکی از این مهره ها چهره آشنایی به نام «سید محمد خاتمی» است که به گفته مدیرمسئول کیهان، این روزها سعی دارد «با حفظ تابلو اندکی عقب نشینی کند» ؛ تا به زعم خود، هم بدنه فتنه را از ریزش بازدارد و با تلاش برای ورود به چارچوب نظام، شرایط را برای ادامه فعالیت این جریان مرموز فراهم کند.
بقول مهندس غرضی :
آیا باید از این نگاه نگران بود؟
آیا این نگاه احوالات آیت الله را مشوش کرد؟
آیا نگاهش با نگاهت آشناست؟
مراسم 14 خرداد 1393
امام امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم حق خویش و هم حق مردم را بیان مىدارد. برخى از حقوق مردم بر حاکم، «حقوق مادى» و برخى دیگر «حقوق معنوى» است. حقوق مادى مربوط به بیتالمال است که نتایج آن عاید همه مردم مىگردد. این اموال در اختیار افراد یا گروههاى خاصّى نیست، بلکه در اختیار دولت است و دولت در راه حفظ و ازدیاد اموال بیتالمال تلاش مىکند. وظایف معنوى حاکم نیز عبارت است از: خیرخواهى مردم، تعلیم و آموزش و رفع جهل و بىسوادى، و تأدیب و تربیت. بنابراین وظیفه حاکم اسلامى تأمین وسایل رشد معنوى جامعه و هدایت مردم در راه خیر و صلاح است
از کلمات حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درباره حقوق متقابل حکومت و مردم، این خطبه است: أیُّهَا النّاسُ، إِنَّ لى عَلَیْکُم حَقّا، وَ لَکُمْ عَلَىَّ حَقٌّ. فَأَمّا حَقُّکُمْ عَلَىَّ فَالنَّصیحَةُ لَکُمْ، و تَوفیرُ فَیْئِکُم عَلَیْکُمْ، و تَعلیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلوا، وَ تَأْدیبُکُمْ کَیْما تَعلموا. اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقى واجب شده است: حق شما بر من آن که، از خیرخواهى شما دریغ نورزم و بیتالمال را میان شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگى را بدانید.
امام امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در جایى دیگر از نهجالبلاغه چنین مىفرماید: «إنَّهُ لَیْسَ عَلَى الامامِ إلاّ ما حُمِّلَ مِن أمْرِ رَبِّهِ: الاْبلاغُ فى المَوْعِظَةِ، وَ الاجتِهادُ فِى النَّصیحَةِ، وَ الإحیاءُ لِلسُّنَّةِ، وَ إقامَةُ الحُدودِ عَلى مُستَحِقّیها، و إصدارُ السُّهْمانِ عَلى أهلِها» ؛ همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر فرموده است، و آن، کوتاهى نکردن در پند و نصیحت، و تلاش در خیرخواهى، و زنده نگهداشتن سنّت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، و جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان، و رساندن سهمهاى بیتالمال به طبقات مردم است.
فلسفه وجود حکومت این است که با ایجاد این نهاد مهم، تکالیف الهى به گونه بهتر انجام شده و حقوق الهى ادا گردد. متصدى نهاد حکومت، یعنى امام و رهبر جامعه، باید کار فرهنگى را سرلوحه کار خویش قرار دهد و خیرخواهانه و دل سوزانه مردم را موعظه نموده آنان را متوجه تکالیف و وظایفشان نماید، منافع آنان در دنیا و آخرت را برشمارد، و ضرر و زیانهاى دنیوى و اخروى را که از اعمال ناروا ناشى مىشود بیان نماید. وقتى فعالیتهاى فرهنگى، تبلیغى و ارشادى انجام شد، این آمادگى براى مردم به وجود مىآید که تکالیف الهى را انجام دهند و حقوق خداوند را ادا نمایند.
خیر خواهی برای ملت جز وظایف دولت نیست ؟
امیرمؤمنان(علیهالسلام) در بیان حقوق ملت بر دولت نخست چهار حق اساسی را برمیشمرد:
1. هدایت، رشد و تعالی معنوی
والنصحیة لکم (هدایتگرایی) اولین حق مردم بر حاکم اسلامى «نصیحت» است که در زبان فارسى از آن به «پند و اندرز» یاد مىشود؛ ولى نصیحت دقیقاً به معناى پند و اندرز و موعظه نیست، بلکه هرگاه این واژه به کار برده مىشود مفاهیمى مانند: صفا، صمیمیت، خیرخواهى و دلسوزى نیز از آن فهمیده مىشود. بنابراین لازم است حاکم اسلامى خیرخواه مردم و با زبان و عمل، درصدد تأمین خیر و صلاح آنان باشد.
دولت اسلامی، در سیاستگذاریهای خود، باید تنها مصالح امت را بهطور همگانی و بدون تبعیض در نظر بگیرد. گروهها و احزاب سیاسی که از تودههای ملت و از متن جامعه برخاستهاند، و همگی در راستای اِعلای کلمه اِسلام و تثبیت اَرکان نظام و در سوی تأمین مصالح ملی میکوشند
- البته با شیوهها و روشهای گوناگون، ولی غیرمتضاد- همگی در سیاستگذاریهای دولت یکسان مدنظر قرار گیرند، تا همسویی و همگونی همگان در پیشرفت اَهداف سیاسی حکومت اسلامی به بهترین شکل و با تأیید و پشتوانة مردمی فراهم گردد، و از هرگونه کارشکنی مصون بماند.
2. تأمین رفاه عمومى
«و توفیر فیئکم» (فقرزدایی)؛ کمک به افزایش درآمدهاى عمومى و پیشرفت اقتصادى حق دوم مردم بر حاکم اسلامى است. برخى اموال در نظام اسلامى به گونهاى است که همه مردم باید یکسان از آن استفاده کنند و حتى این اموال تنها متعلق به نسل موجود نیست بلکه مسلمانان آینده نیز در آن شریک هستند. حاکم اسلامى باید این اموال را به گونهاى حفظ و بهرهبردارى کند که علاوه بر بهرهبردارى مردم زمان حاضر، نسلهاى آینده نیز از آن بهرهمند گردند. این اموال که از آن به «اموال جامعه اسلامى» یا «اموال امت اسلامى» یاد مىشود، نه تنها براى شخصى خاص یا گروهى معیّن نیست، بلکه براى دولت هم نیست. حاکم اسلامى باید در صدد حفظ و بهرهبردارى صحیح این اموال باشد تا هرچه بیشتر رفاه اقتصادى مردم تأمین گردد و آنان از فقر و بىکارى نجات یابند. در هر حال یکى از وظایف مهم حاکم اسلامى مربوط به امور مالى و اقتصادى مىشود.
اگر درآمدهاى جامعه اسلامى در جهت رفع نیازمندىهاى مردم و بهعبارتى، تأمین رفاه عمومى هزینه گردد، مىتوان انتظار داشت مردم با رغبت بیشترى نسبت به اداى وظایف مالى خود اقدام کنند و این کار قطعاً در شکوفایى اقتصادى جامعه اسلامى نقش بسزایى دارد. به تعبیر دیگر، با این بیان، تأمین رفاه عمومى در جامعه رابطه تأثیرگذارى و تأثیرپذیرى متقابلى با پرداخت مقررههاى مالى مردم دارد. این دو در یکدیگر تعامل مثبت دارند. هرچند این بیان به مسأله تواضع و فروتنى ـ صفت روحىـ حاکم اسلامى نیز مربوط مىشود، اما شاید بتوان از آن بذل عنایت مالى حاکم اسلامى نسبت به مردم در صورت افزایش درآمدهاى مالى حکومت اسلامى نیز استفاده کرد.
حضرت در بیان دیگرى در عهدنامهاى که به مالک اشتر مرقوم نمودند، آمده است: «...و باید به آبادانى زمین بیش از گرفتن خراج و مالیات اهتمامورزى که اخذ خراج جز با آبادانى میسّر نشود و آن که خراج طلبد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ویران کند و بندگان را هلاک سازد و کارش بسیار اندک راست آید».
بنابراین دومین وظیفه و تعهد دولت در برابر ملت، تأمین رفاه در زندگی همه مردم است که با ایجاد اشتغال و رونق دادن به کشت و کار و صنعت و تجارت و بالا بردن سطح درآمدها و ریشهکن ساختن بیکاری، میسر است. دولت عادله، علاوه بر کوشش در تأمین بودجة لازم برای اِدارة کشور در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی و غیره، باید در فراهم ساختن امکانات مورد نیاز برای رشد اقتصادی کشور، با تمام توان بکوشد.
3. تأمین آموزش و پرورش همگانى
و تعلیمکم کی لاتجهلوا (جهلزدایی)؛ سومین وظیفه دولت در برابر ملت، تعلیم و تربیت بهصورت فراگیر، و فراهم نمودن امکانات پیشرفت بهسوی مدارج عالیه دانش و ایجاد پژوهشگاههای علمی در تمامی زمینهها است. از اینرو، تعلیم و تربیت در مراحل ابتدایی باید اِجباری و فراگیر باشد، سپس راه برای همگان برای رسیدن به مدارج بالا باز باشد. بهعلاوه، امکانات آموزشی برای همگان یکسان فراهم شود، و این وظیفه دولت است، و اگر نهادهای خصوصی در اینباره اقدام کنند، دولت باید آنان را یاری دهد و شرایط لازم را برایشان فراهم سازد، و با نظارت بر عملکرد آنان، از انحرافشان از خط نظام اسلامی حاکم جلوگیری کند. پس، حق تعلیم یکی از اساسیترین حقوق ملتها بر دولتها است، که در ارتقأ سطح فرهنگی هر ملت نقش عامل اول را ایفا میکند. و هرگونه عقبافتادگی ملتها معلول بیتوجهی دولتها به مسائل فرهنگی است.
بر این اساس، حکومت در جامعه علوى نمىتواند نسبت به امور فرهنگى متساهل و متسامح باشد. حکومت اسلامى موظف است نسبت به حفظ و حراست از فرهنگ اسلامى مردم نگران و مسؤولیتگرا باشد و باید از امکانات جامعه اسلامى در راه اعتلاى فرهنگى جامعه اسلامى براساس تعالیم اسلامى هزینه نماید.
4. و تأدیبکم کیما تعملوا (قانونگرایی)
در نهایت حضرت «تأدیب» را یکى دیگر از وظایف حاکم اسلامى برمىشمارند. در اینجا «تأدیب» جداى از «تعلیم» بیان شده است. منظور از «تأدیب» همان «تزکیه» است: لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ به یقین، خدا بر مؤمنان منّت نهاد که پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، و قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
ممکن است منظور حضرت از «تأدیب» معناى دیگرى باشد که به بحث «حکومت» بیشتر ارتباط پیدا مىکند و آن عبارت است از: «نظارت بر رفتار مردم». این امر بدان معنا است که رفتار مردم تصحیح گردد و ارزشها رعایت شود و از وقوع ناهنجارىها جلوگیرى گردد. اگر تعلیم برای زدودن جهل است «تعلیمکم کی لاتجهلوا»، تأدیب برای استواری در عمل است، «وتأدیبکم کی تعملوا». این وظیفه دولتمردان است که در سایه رهآوردهای علم، مردم را به عمل وا دارد. زیرا دانش، مقدمه و راه وصول به سالم زیستن است.
این علم است که آبادانی بهوجود میآورد، و راه وصول به سعادت حیات را میسور میسازد. و هر اندازه که سطح فرهنگ ارتقا یابد، سعادت و رفاه در زندگی بیشتر و بهتر فراهم میگردد. و لذا نظام حاکم که عهدهدار ارتقأ سطح فرهنگ مردم است، باید بکوشد تا مردم را به وظایف خویش - در سایه دانش و بینش - هرچه بیشتر آشنا سازد، و به پیروی از راهبرد مدنیت پیشرفته تشویق نماید، و در صورت لزوم اِلزام و وادار نماید و تمامی احکام انتظامی اسلام در همین راستا تشریع شده است.